در "رویای صادقه"فضای بزرگ و منظم (دانشگاه نبود)چیزی شبیه یک
پژوهشکده را می دیدم.اولین مورد استاد ارجمند شادروان دکتر زمردیان با لباس رسمی ؛در یک جمع فرهیخته در حال سخنرانی یا ارائه مطلب بود.همان صدای همیشگی و استدلال های علمی ...من پشت سرشان بودم و کم کم به مکان مورد نظر نزدیک شدم؛همه بزرگان جغرافیا بودند اما من محو تماشای استاد دکتر زمردیان بودم
قدری فاصله گرفتم*انگار جمع های و حلقه های علمی کوچک دیگری آنطرف و آنسوتر وجود داشت... زنده یاد استاد ارجمند دکتر مطیعی لنگرودی ؛با لباسی مخصوص و قصد رفتن از مجموعه علمی بسوی پلکان سنگی را داشت.از کنار یک جای گلکاری شده و یک حوض عبور کرد..."با عجله خودم را به استاد رساندم"
دست استاد را مثل همیشه بوسیدم
با خودم گفتم کاش می شد بیشتر از استاد قدردانی کنم ...استاد نشست و من نیز؛کنار استاد متوجه شدم بغض کرده بود و برای چند ثانیه هردو گریستیم.
حال و احوالم را پرسیدند:فرمودند از دانشجویان تحصیلات تکمیلی(عین کلمه بچه ها)امروز فریمان بودند...با تعجب گفتم کاش من مطلع می شدم...استقبالی و راهنمایی و پذیرایی...
حس خوبی داشتم..کسانی که آنجا بودند غرق فعالیت های علمی بودند...
صدای استاد زنده یاد دکتر محمد جعفر زمردیان به وضوح (دلنشین)بگوش می رسید.
ارسالی :حسن صادقی یونسی ۱۴۰۲ بیست و نهم اردیبهشت